نوشتن برای شهدا یکی از لذت بخش‌ترین آثار یک نویسنده است

خانم متولیان زندگینامه و خاطرات شهید محمدعلی لردی را در کتاب «لبخند یاسین» به رشته تحریر درآورد.

به گزارش پایگاه خبری و رسانه‌ای حوزه‌های علمیه خواهران/یزد، خانم زهرا السادات متولیان زندگینامه و خاطرات شهید محمدعلی لردی را در کتابی با عنوان «لبخند یاسین» به رشته تحریر درآورد. با این طلبه نویسنده گفت‌وگویی داشته‌ایم ک در زیر می‌خوانید؛

*لطفاً خودتان را معرفی کرده و چه شد که به نویسندگی علاقمند شدید؟

زهرا السادات متولیان هستم؛ متولد سال۱۳۷۰ فارغ التحصیل سطح دو، نویسنده کتاب «لبخند یاسین» و «پشه سر به هوا»، البته چند داستان و اشعار کودکانه نیز نوشته‌ام اما با توجه به هزینه بالای چاپ و نداشتن پشتیبان مالی موفق به چاپ و نشر آنها نشده‌ام. بنده از کودکی به نوشتن علاقه‌مند بودم به گونه‌ای که روزانه خاطراتم را در دفتری یادداشت می‌کردم، به یاد دارم در کودکی اشعاری با لحن و ذهن کودکانه می‌نوشتم و از سر شوق بارها برای اطرافیان می‌خواندم و اکنون که فکرش را می‌کنم تداعی آن خاطرات لذت‌بخش‌ترین سکانس زندگی‌ام شده است.

*توصیه شما به کسانی که علاقمند ورود به نویسندگی هستند چیست و از کجا باید شروع کرد؟

توصیه من این است که زیاد کتاب بخوانند و زیاد بنویسند، ولی در آخر تنها علاقه است که نویسنده را در این راه ثابت قدم می‌دارد.

*از خاطرات تلخ و شیرین و سختی‌های انجام این کار بگویید؟

بهترین خاطرات زندگی‌ام دورانی است که برای نوشتن کتاب زندگینامه و خاطرات شهید محمد علی لردی سپری شد، چرا که حضور و کمک شهید را در زندگی‌ام احساس می‌کردم، به جرأت می‌توانم بگویم نوشتن برای شهدا یکی از لذت‌بخش‌ترین و دلپذیرترین آثار یک نویسنده می‌تواند باشد؛ البته این را هم باید اعتراف کنم نوشتن با تمام شیرینی‌ها و تجربه‌های خوبی‌هایش، سختی‌ها و موانع خاص خود را دارد؛ پس بهتر است واقع‌بینانه به آن نگاه کنیم.

*چه شد که در مسیر نوشتن برای این شهید بزرگوار قرار گرفتید و در این مسیر با چه کسانی مصاحبه کردید؟

به راه و رسم شهدا بسیار علاقمندم و از مطالعه کردن خاطرات زندگیشان لذت میبرم از آنجایی که تمام زندگی ام را مدیون شهدا می دانم وظیفه خود دانستم قدمی هرچند کوچک در این راه بردارم به همین خاطر تصمیم گرفتم برای برادر همسرم که از شهدای دفاع مقدس می‌باشند بنویسم و خدا را شاکرم که این توفیق نصیبم شد و توانستم به فضل و رحمت الهی برشی از زندگی نامه این شهید بزرگوار را با قلم ناچیزم به رشته تحریر درآورم. در قدم اول از خانواده شهید شروع کردم و در قدم‌های بعدی با همرزمان و دوستان دوران کودکی شهید به صورت حضوری و یا اگر در شهر دیگری بودند به صورت تلفنی مصاحبه می‌کردم. شهیدی که مردادماه سال ۱۳۶۶ در عملیات نصر۷ و در منطقه غرب شهرستان سردشت بر اثر رگبار گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید.

*چرا نام کتاب را لبخندیاسین گذاشتید؟

از آنجا که شهید بزرگوار بسیار خنده‌رو و خوش اخلاق بود و تمام دوستانش از خنده‌رو بودن او و علاقه‌اش به سوره یاسین می‌گفتند تصمیم گرفتم نام کتاب را لبخند یاسین بگذارم تا بیشترین همخوانی را با شهید داشته باشد.

*خلاصه ای از زندگینامه شهید را بیان کنید.

 در دومین روز از سال ۱۳۴۷هجری شمسی در خانواده ای ساده ومذهبی درروستای باقرآباد بافق از توابع استان یزد چشمان معصومانه کودکی به روشنای هستی باز شد کودکی که قرار بودسرنوشتش به رویایی ترین سرنوشت دنیا گره خورد او را محمدعلی نامیدند از بین دوازده فرزند محمدعلی دومین فرزند خانواده بود.

او پس از دوران طفولیت و فرا گرفتن مهارت‌های نظامی برای اولین بار در تاریخ ۱۳۶۳/۳/۲۹ همراه با دیگر برادران بسیجی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام گردید. محمدعلی پنج‌بار به جبهه اعزام شد. برای آخرین بار که میخواست برود بامخالفت مادر مواجه گردید سرانجام وی با گفتن این جمله که مادر بگذار بروم اگر رفتم و شهید شدم نیمی از اجر شهادتم را به تو هدیه خواهم داد و با اصرار زیاد، مادرش را راضی کرد.

برای آخرین بار او رفت و تا آخرین نفس وآخرین قطره خون خود ایستاد تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۴ در نبرد رو در رو با دشمن بعثی به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

*در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.

در پایان خدا را شاکرم که همیشه و در همه حال تنها تکیه‌گاهم بوده است.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha