یادداشت رسیده/ بازشناسی ریشه های معرفتیِ نژاد پرستی در ماجرای قتل جورج فلوید
254164

سمانه نطقی مقدم، پژوهشگر حوزه و دانشگاه یادداشتی در ارتباط با تظاهرات سراسری اخیر آمریکا و برانگیخته شدن سراسر مردم برضد نژادپرستی و تبعیض میان سفید و سیاه پوستان منتشر کرده است.

خبرگزاری کوثر: در این چند سال اخیر یکی از ویدئوهایی که در دنیا خیلی خوب دیده و بازنشر داده شد، ماجرای سیاه پوست نگون بخت جورج فلوید بود. پلیس سفید پوست بدون اهمیت به اعتراض عابران و مجاوران در حالی که جورج به سختی بیان می کرد «من نمی توانم نفس بکشم» وی را به قتل رسانید. این مسئله فارغ از شخصیت اجتماعی، خانوادگی و شغلی فلوید، امری غیر انسانی بود که موجب اعتراضات اجتماعی مردم آمریکا علیه نژادپرستی شد. 

آمریکا سال 1490 با ماجراجویی کریستف کلمب کشف شد و از همان موقع تا 1865 و حتی تا کنون به شیوه های متعددی دست به گریبان برده داری و تبعیض نژادی بوده و هستند. اگرچه با ریاست جمهوری آبراهام لینکلن در سال 1865 برای نخستین بار به جنگ های مدافعان برده داری در ایالت جنوبی و مخالفان آن در ایالت شمالی پایان داده شد و برده داری رسماً لغو گردید؛ اما از همان زمان تا کنون به شیوه جاهلیت مدرن، شکل های نوینی از برده داری و نژاد پرستی در جامعه آمریکایی در حال تحقق است. در حقیقت با حدود سه قرن سیطره نژادگرایی، وضع قوانین نیز نتوانست ذهن و ضمیر نژادپرستان را پاک یا تعدیل کند. از این رو همچنان رگه هایی از نژاد پرستی وجود دارد و هرچند گاهی رفتارهای نامناسبی از تبعیض های نژادی تا نسل کشی و بهره کشی شدید از سیاه پوستان در حال وقوع است.

با این عقبه تاریخی که بیان شد، به وضوح می توان تصریح کرد که  قتل غیر انسانی و غیر اخلاقی جورج فلوید در سال 2020 میلادی نه تنها عجیب نیست بلکه امری تکرار پذیر است که خبر از وجود یک بیماری مزمن در آمریکا را می دهد. آمریکا با تکیه بر علمِ تجربی محض خود را قادر بر فائق آمدن هر گونه مشکلی می داند و خود را یگانه کشور متمدن برتر جهان معرفی می کند، اما این کشور سال هاست که در برابر ی نژادی هرگز نتواسته کاری عملیاتی انجام دهد، کاری که قدرت بازدارندگی داشته باشد و انسان ها را به مثابه انسان جدای از رنگ و پوست و نژادشان باارزش تعریف کند. 

ریشه معرفتی این مسئله را می توان فلسفه حاکم بر آمریکا پراگماتیسم یا عملگرایی دانست. زیرا عملگرایی کلمات و افکار را ابزارهایی برای پیش‌بینی، حل مسئله و کنش می‌داند و این ایده که کارکرد اندیشه بازنمایی یا بازتاب واقعیت است را رد می‌کند. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. وقتی معیار حقیقت چنین تعریف شود و با این فلسفه به شرق و غرب عالم ببالند؛ خیلی طبیعی است که حتی با ادعای دموکراتیزه شدن تولید و توزیع، کاهش فاصله طبقاتی، و شعار حمایت از برابری نژادی و کارهایی مانند دادن حق رای به سیاه پوستان نتوانسته اند جلوی چنین فجایعی را بگیرند. 

اگرچه فیلم جان باختن جورج فلوید در ابتدای باعث برانگیخته شدن تاسف و هم دردی مردم جهان شد؛ اما قطعاً بازتاب و باز نشر حداکثری آن پیامدها و عواقب جبران ناپذیری را برای دولت و حکومت آمریکا به دنبال خواهد داشت.

اولین مسئله هشیاری و بیداری مردم جهان و شکست ابّهت پوشالی آمریکا در ناکارآمدی نظام مدیریتی این کشور در تحقق عدالت است.  مسئله قتل جورج فلوید و انتشار جهانی آن، نخبگان جامعه آمریکا را متاثر ساخت. به طوری که اکنون نخبگان، سلیبریتی ها و اندیشمندان آمریکایی نمی توانند بی تفاوت باشند و این قتل را محکوم می کنند. به طور مثال از ترسیم نماد جنبش ضد تبعیض نژادی در آسمان توسط یک خلبان، زانو زدن جاستین ترودو برای ادای احترام به جورج فلوید و اعتراض نمایندگان دموکرات مجلس سنا، هم چنین برگزاری مراسم یادبود از سوی مردم، ورزشکاران و نخبگان را می توان نام برد.

واکنش بازاری و چاله میدانیِ رئیس جمهور ترامپ به اعتراضات معترضان  و حمایت وی از اعزام گارد ملی و خواستار بودن تیر اندازی به غارت گران  و معترضان و قسم خوردن به انجیل برای برخورد سخت با معترضان؛ از یک سو میزان نارضایتی و خشونت مردم را دو چندان کرد و از طرف دیگر باعث انتقاد بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاستمداران آمریکایی شد. نخبگان هر جامعه ای خود سرمنشا جریان ساز مخالفت هایی سازمان یافته علیه دولت می شوند و این یعنی آمریکا در آستانه یک فروپاشی هست.

گفته می شود آمریکا از سازو کار سیستماتیک قوی ای برای مهار و کنترل این گونه نارضایتی ها برخوردار است و قوانین مناسبی بدین منظور تهیه شده است. از قرن 16 و آغاز قرن روشنگری تا کنون، نژاد پرستی و تبعیض های نژادی سیاهپوستان تطوراتی داشته است. دولت امریکا به طرق مختلف این تعارضات را کنترل می کرده است و مکانیزم هایی برای مهار این گونه مسائل وجود داشته و دارد. برای مثال می توان نهادهایی دولتی، حزب ها و NGOها را عنوان کرد. اما سوال مهمی که باید بدان دقیق پاسخ داده شود این است که پس چرا کشتار سیاهپوستان بخاطر مسائل نژادی ادامه دارد؟ آیا این نهادهای کنترلی و نظارتی در اختیار سیاه پوستان هم هست؟ چند درصد از سیاه پوستان از حقوق اولیه شهروندی برخوردار بوده اند؟ حقیقت مسئله این است که واقعیت جامعه آمریکا چیز دیگری را نشان می دهد. اینکه با افزایش نابرابری ها ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجی از نارضایتی های عمومی را در عوام و خواص جامعه آمریکا رقم زده شده است که این کشور را به بشکه باروتی تبدیل کرده که منتظر یک جرقه است. 

به نظر می رسد دوره سلطانی ابرقدرت بودن آمریکا رو به افول است. دیگر قُلدری شان جواب گوی خاموشی معترضان خودشان هم نیست. آمریکا به لطف تکنولوژی و فضای مجازی رسوایی را به بار آورده است که دیگر نمی تواند به راحتی از این منجلاب خود را رها کند. رهبر فرزانه انقلاب مدتها پیش نشانه های افول آمریکا را پیش بینی کرده بودند. به فرموده ایشان قدرت سخت به معنی قدرت نظامی گری و اقتصاد و قدرت نرم به معنی اقناع و قبولاندن نظرات و خواسته های خود به دیگران هر دو افول کرده است. اکنون این سخن از سوی بسیاری از سیاسیون و جامعه شناسان مطرح و تقویت می شود. اما آنچه برای طلاب پژوهشگر و محققان علوم اجتماعی و علوم سیاسی پیشنهاد می شود، این است که برای شناخت دشمن، مهندسی معکوس و استفاده از فرصت هایی اینچنینی به منظور تحلیلی درست و کارآمد؛ باید درک صحیحی از جامعه آمریکا، فلسفه حاکم بر دولتمردان و اجتماعشان، وضعیت سیاه پوستان از گذشته تا به حال، میزان پراکندگی جمعیتی رنگین پوستان در ایالت های مختلف آمریکا، میزان تحقق حقوق شهروندی شان و مسائلی مانند این را کاملاً به روز مطلع بود تا بتوان به درستی و با روش علمی و متقن به صورت حرفه ای رسوایی این غول پیر و درمانده و ضعف عمیق این عقل خودبنیادگر را به جهانیان بیان کرد.

برچسب‌ها