مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران در پی دو حادثه ناگوار خرداد 1399 بیانیه ای صادر کرده است.
به گزارش خبرگزاری کوثر، متن کامل بیانیه به شرح زیر می باشد:
«فَرَضَ الإيمانَ تَطهيرا مِن الشِّركِ ... وَ الْعَدْلَ تَسْکینا لِلْقُلوبِ »فاطمةُ الزَّهراءُ عليهاالسلام
و خداوند عدل را به منظور آرامش دلها واجب نمود.
همانگونه که استحضار دارید در ماه جاری دو رویداد تأسف آور در جامعة ما رخ داد که بیش از دیگر رخدادها عواطف هموطنان را جریجه دار نمود: قتل فجیع دختر تالشی و درگذشت زن آلونک نشین کرمانشاهی. هر چند در نگاه ابتدایی قربانیان هر دو حادثه، متهم به عبور از مرزها بوده¬اند که، در اولی مرزهای شرعی و اخلاقی و در دومی مرزهای قانونی نادیده گرفته شده بوده¬اند، اما در هر دو مورد با تعدّی به یک زن مواجهایم.
این موضوع از یک سو با عدالت حقوقی و اجتماعی اسلام گره میخورد و از سوی دیگر به لحاظ آن که قانون اساسی و رهبر معظم انقلاب اسلامی، به رفع مظلومیت از زنان نگاهی ویژه و تأکید آمیز داشتهاند، دارای اهمیت است، لذا در رابطه با این دو حادثه نکاتی به عرض هموطنان عزیز میرسد؛
1. در حادثة نخست پدر دختر، متهم است که رفتار نابخردانه، جاهلانه و غیراسلامی را از سر عصبیت با برچسب غیرت مرتکب شده است و همه انتظار دارند که تاوان این جنایت را بپردازد. در حادثة دوم نیز شهرداری متهم است که با شخصی بیپناه که پشتیبانی نداشته، رفتاری خشن، غیرقانونی و غیراخلاقی انجام داده و دست کم زمینة روانی مرگ وی را فراهم آورده است.
بنابراین مجریان این دو حادثه باید به گونهای عبرتآمیز مجازات شوند که در آینده شاهد حوادث مشابهی در سطح کشور نباشیم. در عین حال حادثة أخیر علاوه بر آنکه نشان از اجرای غلط یک ضابطه دارد، با موضوع عدالت اجتماعی هم مرتبط است. آیا قوانین باید به طور یکسان، افراد متمکنِ قانونگریز و افراد بیپناه و آوارهای را که از سرناچاری بر رعایت قوانین استطاعت ندارند، شامل شوند یا اینکه در گام نخست باید در خدمت تأمین یا تسهیل دستیابی به حداقلهای زندگی باشند؟
2. در هفتههای اخیر پرسشهای متعددی دربارة فلسفة عدم اجرای حکم قصاص برای پدر مطرح شده است. در این باره آنچه از متون اسلامی استنباط میشود آن است که قصاص نشدن با جنسیت مقتول مرتبط نیست و پدر در قتل فرزند پسر هم قصاص نمیشود. این حکم به معنای اعطای امتیاز به مردان نیست چون مرد با جنایت به مادر، خواهر و دیگران در معرض قصاص قرار میگیرد. این حکم به دلیل ولی دم بودن وی هم نیست چون پسر ممکن است ولی دم پدر و مادر خود باشد؛ اما با قتل آنها در معرض قصاص قرار میگیرد.
همچنین به دلیل شائبة غیرعمد بودن قتل دربارة پدر هم نیست. چون اصولاً حکم قصاص؛ صرفاً در قتل عمد مطرح میشود و استنثا شدن پدر از این حکم، استثنا شدن از حکم قتل عمد است؛ بلکه آنچه صلاحیت دارد که حکمت قصاص شدن پدر باشد، ولایت و سرپرستی پدر نسبت به فرزند است. این که چرا خداوند پدر را در جایگاه سرپرستی از حکم قصاص معاف نموده است، در هیچیک از متون دینی بیان نشده و آنچه در بین مردم یا کارشناسان بیان میشود، حدس و گمانی بیش نیست. خداوند احکام را براساس ملاحظة مصالح و مفاسد واقعی تشریع نموده و فلسفه تمامی احکام را بیان نکرده است. انسان مؤمن با آگاهی از این که خداوند براساس علم کامل، لطف بی شائبه و عدالت محض، قوانین را وضع کرده است، خود را موظف به همراهی و تسلیم در برابر هدایت تشریعی او میداند و آن را مصداق توحید ربوبی میشمارد. رسالت فقها صرفاً استنباط از متون مقدس است و حکم عدم قصاص پدر چنان جایگاه محکمی در متون روایی دارد که فقهای صاحب نام تردید در آن را روا ندانستهاند.
به هر حال منتفی بودن حکم قصاص پدر به معنای نفی مجازات نیست و دادگاه صالحه میتواند و باید مجازاتی عادلانه، عبرتآمیز و بازدارنده برای متهم در نظر بگیرد.
3. در حادثة نخست، به جز متهم ردیف اول و پسری که متهم به اغفال یا تبانی با دختر برای انجام عملی غیرشرعی است، عده¬ای دیگر را هم باید در معرض اتهام قرار داد: خویشانی که پدر را تحریک کردهاند، از آن جملهاند. اما نباید «متهمان نرم» این حادثه را نادیده گرفت. ما کنشگران عرصة فرهنگ، چه روحانی و چه دانشگاهی، متهمیم که با سنتهای جاهلانه مماشات کرده و رهبر معظم انقلاب اسلامی «مدظله العالی» را که در چند دهة أخیر بر نفی سنتهای قبیلهای دربارة زنان، بر مقابله با ظلم نسبت به آنان، بهویژه در خانواده و بر ضرورت ارائه پیشنهادهای قانونی و اصلاحگرانه پای فشردهاند، با سکوت یا کمکاری خود، تنها گذاشتهایم.
در حادثة دوم نیز، هم مسئولان و هم جریان انقلابی با تمام محاسن خود، متهماند که نسبت به موضوع عدالت اجتماعی، چنان که رهبر معظم انقلاب اسلامی «مدظله العالی» در نامه به مجلس یازدهم تصریح داشتند، کمکاری کردهاند. به راستی منازعة خسته کنندة اولویت عدالت یا ولایت چه مشکلی را از مستضعفان و پابرهنگان حل میکند و ما را چه شده است که 4 دهه پس از وقوع انقلابی که با خون مستضعفعان به ثمر نشست باید شاهد حذف کلیدواژة «مستضعف» از ادبیات مدیران بوده و شاهد از متن به حاشیه رفتن ضعفا در الگوهای سیاستگذاری، قانونگذاری و اجرا و تکرار شدن پربسامد بیتوجهی به آنان باشیم؟
مدافعان غرب گرای حقوق زنان متهماند که با ترویج جاهلیت مدرن، با زدن برچسب کودک به دختران کمتر از 18 سال و با مقابله با آنچه، به خطا، کودک همسریاش نامیدهاند، به خانوادهها پیام میدهند که نوجوانان خود را کودک قلمداد کنند و آمادهسازی تربیتی، روانی و اجتماعی آنان را برای ازدواج و تشکیل خانواده به تأخیر بیندازند. به تأخیر افتادن بلوغ اجتماعی فرزندان ما برای اهلیت ازدواج و یا بازنمایی کودکانه از این گروه خانوادهها را متقاعد میسازد که تن دادن به ازدواج فرزندان، جفا در حق آنان است.
آنها با مقابله با آنچه کودک همسریاش مینامند در مسیر تأمین نیاز عاطفی و جنسی از مسیر مشروع، انسداد ایجاد میکنند تا خانواده میان انتقام از فرزندان فریب خورده یا تن دادن به خواسته های نامشروع آنان، یکی را انتخاب کنند. به راستی، اگر پدر این دختر تالشی فرزندش را در همین شرایط به ازدواج تشویق مینمود، طرفداران غربزدة حقوق زنان و کودکان فریاد اعتراض در محکومیت اقدام پدر سر نمیدادند؟ کارنامة کدامیک از آنها نشان میدهد که در برابر روابط آزاد جنسی حساسیتی مانند حساسیت در برابر کودکهمسری داشته باشند؟ مگر همینها نبودند که در دهة 1370 در نهادهای دولتی متن آموزشی حقوق انسانی به زنان و دختران را با مشارکت یونسکو به مربیان آموزش میدادند که به صراحت دفاع از روابط آزاد جنسی را به استناد اسناد بینالمللی حق نوجوانان میدانست.
نظام تربیت رسمی و غیر رسمی ما نیز متهماند. نظام تربیت ما در شکلگیری هویت جنسی فرزندانمان چه نقش سازندهای ایفا میکند؟ مدرسه چگونه مفهوم حیا و عفت را برای دختران و مفهوم غیرت، خودنگهداری و غلبه بر خشم را برای پسران نهادینه میکند؟ آنها چه درکی از آسیبپذیریهای احتمالی خود و چه فهمی از تمایزات روانشناختی خود با جنس مکمل دارند؟ آیا پدران آیندة ما در یک فرایند تربیتی برای ایفای نقش پدری به گونهای آماده شدهاند که درک درستی از اقتدار، وقار و غیرت، در عین غمخواری و همدلی، داشته باشند؟ آیا میدانند نیازهای هر مقطع سنی فرزندانشان چیست و چگونه باید با رفتار عاطفی، فرزندانشان را سیراب کنند که تشنة نگاه بیگانگان هرزه نباشند و به لاف عشقی اعتماد نکنند؟
4. رسانهها به درستی، با انتشار بموقع و وسیع این دو حادثه، عواطف اجتماعی را تحریک کردهاند. واکنشهای عمومی و نخبگان نشان داد که بحمدالله وجدان عمومی جامعة ایرانی نسبت به چنین موضوعاتی حساسیت لازم را دارد و از کنار آنها بیتفاوت نمیگذرد.
اما آنها و ما را چه شده که حادثة دختر تالشی را در وسیعترین سطح خبری انعکاس میدهیم اما جنایت تکهتکه کردن نزدیک به 300 هزار جنین بیصدا و مظلوم را، در هر سال، نمیبینیم؛ انسان¬هایی که هنوز به دنیا نیامده¬اند به بدترین عقوبتها محکوم میشوند و یا در قبال کودکانی که در بدو تولد در سطلهای زباله و گوشة راهها رها میشوند احساس مسئولیت نمیکنیم! این دو دسته از حوادث، یک تمایز روشن دارند. اولی مصداق بارز نقض حقوق انسانی در اسناد بینالملل و بهانهای برای حمله به فرهنگهایی است که همسو با مدارای جنسی نیستند و بنابراین باید با راهبری آژانسهای خبری بیگانه مورد هجوم قرار گیرند و دومی مصداقی از حق تسلط بر بدن و پیامد آزادی جنسی است و باید از کنار آن با سکوت تأییدآمیز گذشت.
به هر حال حوادث رخداده علیرغم وجوه آسیبشناسانة خود میتواند به مثابه یک فرصت برای بازسازی الگوهای سیاستگذاری، قانونگذاری و اجرایی، با رویکرد عدالت محور به حساب آید. رهبر معظم انقلاب اسلامی «مدظله العالی» ، مجلس تازه نفس، نهاد قضایی مصمم و پای کار و قوه مجریهای که مشکلات زنان را مسألة ذهنی خود میداند و جامعة کارشناس حوزه و دانشگاه سرمایههایی گرانبها برای پیگیری این مطالبة مهم اجتماعیاند. همگرایی آنان میتواند طلیعهای برای شکوفایی هر چه بیشتر نظام اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی و در دهة پیشرفت و عدالت باشد. امید است که این انتظار دیر نپاید.
والسلام
20/3/99
مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران