دلنوشته | روایتی از همدلی طلبه دلیجانی

باور کنیم که ندای "هل من ناصر"به گوش می‌رسد، باور کنیم که این یک حلقه‌ای بزرگ برای اتصال به حلقه ظهور است.


به گزارش پایگاه خبری و رسانه‌ای حوزه‌های علمیه خواهران / مرکزی، خانم رحیمه قنبری مدیر مدرسه علمیه فاطمه المعصومه دلیجان روایتی از همدلی یکی از طلاب مدرسه‌اش می‌گوید:

در دفتر مدرسه نشسته بودم که یکی از طلبه‌ها وارد شد و پرسید: هنوز هم برای جبهه‌ی مقاومت چیزی جمع‌آوری می‌کنید؟

گفتم: بله. این جهاد حالا حالاها باید ادامه داشته باشد تا نابودی اسرائیل کودک‌کش.

مدتی است ما هم اندازه‌ی توان ناچیز خود هر جا توانستیم برای کمک و تقویت جبهه‌ مقاومت برای مردم تبیین کرده‌ایم که در امتحانی سخت اما فوق‌العاده رشددهنده قرار گرفتیم.

امتحان ولایت مداری و ولایت‌پذیری.

باور کنیم جنگ است، باور کنیم که ندای هل من ناصر به گوش می‌رسد، باور کنیم که این یک حلقه‌ای بزرگ برای اتصال به حلقه‌ ظهور است.

همه‌ این‌ها لحظه‌ای داشت در ذهنم تداعی می‌شد که دیدم این طلبه عزیز همانطور که بچه به بغل داشت با دشواری حلقه‌ ازدواجش را از دستش در آورد و در حالی که بغض کرده بود و اشک در چشمانش حلقه‌زده بود، گفت: تنها چیزی که داشتم و عزیزترین و ارزشمندترین چیزی که در زندگیم دارم را تقدیم جبهه مقا مت می‌کنم.

بغضی و اشک و شَعَفی که کلمات نمی‌توانند آن را توصیف کنند.

لذت معنوی‌ای که در لبیک به ندای امام خود، می‌تواند تمام وجود انسان را نورانی کند.

شعفی که لحظه‌ای خود را مرکز عالم ببینی و هر چه داری را در راه امامت بدهی.

بُغضی که می‌تواند شادی وصف‌ناپذیری را در قلب‌های کودکان فلسطین و لبنان به ارمغان آورد.

و این یعنی همان روح ولایت‌مداری که انسان اخرالزمانی را عرشی می‌کند.

محقق نشده مگر با یقین، یقینِ به حضور یک منجی که همه‌ مستضعفین عالم منتظر وجود نورانی اویند.

خوشا به سعادت این روح‌های بزرگ و رشد یافته.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha